خدا یا دلم به سان قبله نماست
وقتی عقربه اش به سمت تو می ایستد
آرام می شود
چشمان بارونی.....برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 363
«مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که میشوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد»....
صمد بهرنگی
ماهی سیاه کوچولو
چشمان بارونی.....برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 322
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود. سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه می رود
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید:
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
چشمان بارونی.....برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 317
برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 365
هفت جا نفس خود را حقیر دیدم
نخست: هنگامیکه به پستی تن می داد تا بلندی یابد
دوم: آنگاه که در برابر از پاافتادگان ، میپرید
سوم: آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید
چهارم: آنکه گناهی مرتکب شد و با یادآوری اینکه دیگران نیز همچون او دست به گناه میزنند ، خود را دلداری داد
پنجم: آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شدهای را پذیرفت و شکیباییاش را ناشی از توانایی دانست
ششم: آنگاه که زشتی چهرهای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از نقابهای خودش بود
هفتم: آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت
جبران خلیل جبران
برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 362
نامه پسرها به گشت ارشاد :
برادران بینهایت از زحماتتان متشکریم!
چون به هردختری میگیم بریم بیرون یه دوری بزنیم…,
میگه نه, میام خونتون !!!
چشمان بارونی.....برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 362
آمريکا : 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافيک ، 4 ساعت تماشای تلويزيون و غذا خوردن ، 1 ساعت کار با اينترنت
فرانسه : 8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خيابان ، 4 ساعت کتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن عليه تلويزيون ، 2 ساعت خنديدن
ايتاليا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خيابان گردی
آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلويزِيونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی
کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفريح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو
عربستان سعودی : 8 ساعت تفريح همراه با کار ، 6 ساعت تفريح همراه با خريد در خيابان ، 10 ساعت خواب
مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشيدن قليان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبد الناصر
هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فيلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خيابان
پاکستان : 4 ساعت کار غير مجاز ، 8 ساعت خواب مجاز، 8 ساعت اعتراض عليه کودتا ، 4 ساعت فرا ر از دست پليس
ايران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،4 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوکهای رشتی و ترکی ، 4 ساعت حرکت در ترافيک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت، 2ساعت بحث در مورد سیاست
چشمان بارونی.....برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 339
برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 331
1. به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...
2. هوس بازان کسی راکه زیبا می بینند دوست دارند... اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند...
3. وقتی در زندگی به یک در بسته رسیدی نترس و نا امید نشو... چون اگه قرار بود در باز نشود جای آن دیوار می گذاشتند...
4. آنچه که هستی، هدیه خداوند است و آنچه که خواهی شد، هدیه تو به خداوند... پس بی نظیر باش...
5. شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار دیگران در آن نباشد...
6. بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید...
7. وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد به یاد بیاور که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد...
8. هر اندیشه ی شایسته ای، به چهره انسان زیبائی می بخشد...
9. قابل اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است...
10. نگو شب شده است... بگو صبح در راه است
چشمان بارونی.....برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 322
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم، فهمیدم زمانی که سعی میکنم آرزوهایم را به کسی تحمیل کنم، با وجود دانستن اینکه نه زمان مناسب است و نه آن آدم آماده، چقدر میتواند این کار برای آن شخص دشوار باشد، حتی اگر آن شخص خود من باشم. امروز معنای آن را میدانم و آن را احترام می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم, منوجه شدم که اندوه و احساسات من می خواهند مرا متوجه سازند که خلاف حقیقتم زندگی میکنم .امروز آن را واقعیت می خوانم
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم، از آرزوی داشتن یک زندگی دیگر دست کشیدم و توانستم ببینم که همه چیز در گرداگرد من دعوتی بوده است برای رشد من. امروز آن را تکامل می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم، از دزدیدن زمان آزاد خود و طراحی پروژه های بزرگ برای آینده دست کشیدم. امروز فقط آن کاری را می کنم که برایم خشنودی با خود به همراه دارد، آنچه را که دوست دارم و آنچه که دلم را شاد میکند، به آن شکل و ریتم مخصوص و متعلق به خودم. امروز آن را سادگی می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم، خودم را از چنگ تمام چیزهائی که برایم سالم نبودند رهانیدم، از غذاها، انسانها، اشیاء، موقعیتها، از تمام آن چیزهائی که مرا با خود به زیر می کشیدند و حتی از خودم هم دور نگاه می داشتند. ابتدا آن را «خودخواهی سالم» می نامیدم، اما امروز میدانم که نامش خود دوستی است.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم، از خواست اینکه همیشه حق با من باشد دست کشیدم و از اینکه همه کارهای من باید درست باشند و به این ترتیب کمتر دچار اشتباه شدم. امروز آن را تواضع می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم، دیگر از اینکه در گذشته زندگی کنم و نگرانی بخاطر آینده ام داشته باشم سرپیچی کردم. حالا فقط در لحظه اکنون زندگی می کنم، جائی که همه چیز در آن به وقوع می پیوندد، و در حال حاضر هر روز اینچنین زندگی میکنم، و آن را کیفیت می نامم.
وقتی من شروع به دوست داشتن خود کردم، پی بردم که تفکرم میتواند سد و بیمار ساز باشد. اما وقتی که با دلم یکی شدم، ذهنم دارای یار ارزنده ای گردید. من امروز این اتحاد را هوشمندی قلب می نامم.
ما دیگر از اختلافات، درگیری ها و مشکلات با خود و دیگران نمی هراسیم، زیرا که ستاره ها هم گاهی با هم تصادف میکنند و از این خرابی دنیای زیبای تازه ای تشکیل می گردد. امروز این را زندگی می نامم .
(سخنرانی چارلی چاپلین در هفتاد سالگی خود در تاریخ 16. آپریل 1959)
برچسب : نویسنده : م.افلاک maflaki بازدید : 309